|
در آغوشم بودى قطره اشکي بر گونه ات لغزيد خواستم با انگشتانم آن قطره اشک را پاک کنم اما...! اما، آن قطره اشک براي انگشتانم آشنا بود ... آشنا بود... ؟ يادم آمد...! آن هنگام که خداوند تو را مى آفريد خاک تو را با اشکهاى من سرشت ، راستى به گونه هاى خيس من نگاه کن، اشکهاى من براى انگشتان تو آشنا نیست برچسبها: اشکاشک های عاشقانهقطره اشک عاشقانهگریهدوست داشتن واقعیجملات عاشقانهمتن های عاشقانه پرمعنی [ یک شنبه 3 دی 1391
] [ 13:3 ] [ @---میلاد---@ ] |
|
[ طراحي : قالب سبز ] [ Weblog Themes By : GreenSkin.ir ] |